@اسیر سرنوشت@
@اسیر سرنوشت@



شخصيتهاي آذربايجاني

رحوم صمد بهرنگی
"تعهد اژداهایی است كه گرانبهاترین گنج عالم را پاس میدارد . گنجی كه نامش آزادی و حق حیات ملتها است. این اژدهای پاسدار میباید از دسترس مرگ دور بماند، تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد . میباید اژدهایی باشد بی مرگ و بی آتش و بدین سبب باید هزار سرداشته باشد و یك سودا. اما اگر یك سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بی پاسدار میماند. صمد ، سری از این هیولا بود و كاش این هیولا از آنگونه سر هزار میداشت ..."



صمد بهرنگی فرزند عزت كه كارگر ساده ای بود در 2 تیر 1318 در محله چرنداب تبریز متولد شد . او فرزند چهارم خانواده بود . 2 برادر و 3 خواهر داشت . در سال 1325 به دبستان 15 بهمن – كه در دوره فرقه دموكرات آذربایجان نامش 21 آذر بود رفت . در 1328 به دبستان جاوید وارد رفت. در سال 1331 به دبیرستان تربیت تبریز وارد شد . در آذر ماه 1332 به دلیل فعالیتها و حرفهایی كه صمد درباره مسائل روز به دوستانش میگفت پدرش را به دبیرستان احضار كرند .

بعد از پایان دوره دبیرستان وارد دانشسرای مقدماتی پسران تبریز شد . در 1335 با كمك و همراهی همكلاسی اش " بهروز دهقانی " روزنامه فكاهی را در دانشسرا منتشر كرد . بعد از پایان دانشسرا به عنوان آموزگار به روستای توفارقان ، ممقان، قد جهان ، گوگان و آخیرجان رفت . در سال 1337 در ضمن تدریس در روستاها به دانشگاه ادبیات تبریز وارد شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت و دوستی نزدیك با غلامحسین ساعدی پیدا كرد . این در حالی بود كه اداره فرهنگ تبریز به صمد بهرنگی در باره این مسئله كه یا تحصیل در دانشگاه را رها كند و یا تدریس در مدارس روستایی را در غیر این صورت از اداره فرهنگ اخراج خواهد شد ، اخطار داد . در نهایت صمد وقعی به این اخطارها نمیگذارد و به تحصیل و تدریس ادامه میدهد . در 16 اردیبهشت 1340 داستان "تلخون" را با توجه به افسانه های آذربایجان نوشت و با امضاء "ص.قاران گوش" در كتاب هفته در 1342 چاپ شد در 17 آذر 1341 به جرم بیان سخنان ناخوشایند در دفتر دبیرستان و در بین دبیران از دبیرستان اخراج و به دبستان منتقل شد . در 1342 بخشهایی از كتاب "كند و كاو در مسائل تربیتی ایران " در مجله های معلم ، سپاهان و بامشاد منتشر كرد . در تیر ماه همان سال كتاب "پاره پاره"كه مجموعه ای از اشعار شاعران تورك به زبان تركی آذربایجانی و با نام "ص.قاران گوش"منتشر كرد . همچنین در همان سال رئیس اداره فرهنگ تبریز با پرونده سازی ، صمد را به دادگاه كشید ، اما صمد تبره شد . در سال 1343 "خرابكار " (داستانهایی از چند نویسینده ترك ) – "كلاغ سیاهه : مامین سیبریاك"و چند داستان دیگر را با همكاری بهروز دهقانی ترجمه كرد .

اولدوز و كلاغها را نوشت و ادبیات شفاهی مردم آذربایجان را در 2 جلد با همكاری بهروز دهقانی گردآوری كرد و چند شعر از شعرای معاصر فارسی را به تركی ترجمه كرد "احمد شاملو، نیما یوشیج فروغ فرخ زاد ، اخوان ثالث "در همان سال كتاب الفبای تركی آذربایجانی را برای مدارس آذربایجان نوشت . این كتاب به پیشنهاد آل احمد به كمیته مبارزه با بیسوادی فرستاده شد ، اما صمد با تغییراتی كه قرار بود آن كمیته در كتاب ایجاد كند ، با قاطعیت مخالفت كرد و پیشنهاد پول كلان آن كمیته را نپذیرفت و كتاب را پس گرفت .

او بعلت چاپ كتاب "پاره پاره " تحت تعقیب قرار گرفت ، و از سوی دادستانی 105 ارتش یكم تبریز كیفر خواستی صادر شد و او به مدت 6 ماه از خدمت تعلیق شد .

كتاب "انشاء ساده"در 2 جلد برای كودكان دبستان و سال اول راهنمایی را با نام "افشین پرویزی" نوشت . صمد در اول مهر 1344 با همكاری بهروز دهقانی ، غالمحسین فرنود ، رحیم رئیس نیا ، علیرضا ناب دل و مناف فلكی هفته نامه "مهد آزادی " را منتشر كرد ، كه 17 شماره آن تا 18 شهریور 1345 منتشر شد و در نهایت این نشریه توقیف شد . در سال 1345 داستان تلخون را به تركی ترجمه كرد و دفتر دوم "مثل ها و چیستانها " را چاپ كرد . در 1346 "كچل كفتر باز، افسانه محبت و پسرك لبو فروش" را منتشر كرد. در سال 1347 "یك هلو هزار هلو،24 ساعت در خواب و بیداری ،كوراوغلی و كچل حمزه " را نوشت . در مرداد ماه همان سال "ماهی سیاه كوچولو" را چاپ كرد كه كتاب برگزیده كودك در سال1347 شد. همچنین جایزه نمایشگاه بلون ایتالیا و جایزه ی بی ینال براتسلاوای چك و اسلواكی را در سال 1969 دریافت كرد .

در اول شهریور همان سال 4 نفر لباس شخصی به سرپرستی تیمسار بازنشسته عضو ساواك به خانه صمد وارد میشوند و كتاب الفبا را از او میخواهند اما صمد مقاومت میكند ، حتی تیمسار با تهدید و تتمیع نمیتواند كاری بكند. در نهایت در روز 9 شهریور ماه همان سال صمد در رود آراز غرق میشود و جسدش 3 روز بعد در 5 كیلومتری محل در ساحل روستای كلاله پیدا میشود . اسد بهرگنی با كمك كاظم سعادتی جسد او را به تبریز منتقل میكنند و او را در گورستان امامیه به خاك میسپارند . در 1348 مجموعه مقالات صمد بهرنگی به دست یار دیرینش بهروز دهقانی توسط انتشارات شمس تبریز چاپ میشود .

"پیروز كسی نیست كه حتما طبل به نامش كوفته شود و جارچی در كوچه و بازار راه بیافتد و بگوید كه ای مردم بدانید و آگاه باشید كه فلانی فلان جا را فتح كرده .

                                                

ستار خان سردار ملّي

ستار قره*داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ق (۱۸۶۸ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قره*داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی اش بر می*گشت. او و دو برادر بزرگ*ترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می*شد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد. این امر کینه*ای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.


جوانی
ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر می*خاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان می*گرفت و به فقرا می*داد. سپس با میانجیگری پاره*ای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او می*سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار می*داد.


مقاومت
او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی*ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و امریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می*شد و درباره مقاومت*های سرسختانه وی مطالبی انتشار می*یافت.
در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده*است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می*خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می*خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی*روم.»
پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافیِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیّون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت*های زیبا و قالی*های گران قیمت و چلچراغ*های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان*های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می*شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی*های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل*های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می*بایست سلاح*های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند.
شهادت
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعاً سه هزار نفر می*شدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله*ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران دار فانی را وداع گفت و در باغ طوطی در


جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع می*کردند به خاک سپرده شد. او هنگام شهادت حدود ۵۳ سال داشت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,

توسط فاطمه |



به وبلاگ من خوش آمدید

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

نازترین عکسهای ایرانی


خواندني
بخشش
غصه
قفس
زندگي
زمزمه
نواي دل
دلنوشته
حرفهای خدا
شخصيتهاي آذربايجاني
عشق خدایی
خداحافظی
مواردی که خددرمورد آنها سوال نخواهد کرد
عشق واقعی
اس ام اس آشتی
مادر
انتظار
خدا
تسلیت شهادت حضرت فاطمه
اس ام اس عاشقانه

آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391

فاطمه


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان @اسیر سرنوشت@ و آدرس sarnavsht.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عشق
بهترین ها
دفتر تنهايي
کچلا باید بخندن ♥♥♥ کچلا باید بخندن
dg tahna nistam
عشق
تك موزيكال
بازیهای هیجانی
حرفهای ناگفته
ردیاب خودرو

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

RSS 2.0

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 48
بازدید کل : 18027
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



http://www.singlelover.loxblog.net/?c=n

کد آهنگ رمیکس جدید و بسیار زیبای آهنگ فریدون آسرایی به نام گل هیاهو